۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

خورشید آرزو


بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که پیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدام است، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره ها ی تورا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
"فریدون مشیری"

هیچ نظری موجود نیست: