شعر
زیبای، به دیدارم بیا هر شب از شاعر ارزنده آقای اخوان ثالث است، که پر از احساس و
لطافت است.
امیدوارم
لذت ببرید؛
شاد و
عاشق باشید؛
در این
تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدامانند
دلم تنگ
است .
بیا ای
روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را
روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ
است.
بیا بنگر،
چه غمگین و غریبانه
در این
ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش
کرده ام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر
آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای
همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز
و هم دوزخ
به دیدارم
بیا ، ای همگناه ، ای مهربان با من
که اینان
زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من می
مانم و بیداد بی خوابی.
در این
ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده
ست و در تالاب ِ من دیری ست
که درخوابند
آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب
که بس تاریک و تنهایم
بیا ای
روشنی ، اما بپوشان روی
که می ترسم
ترا خورشید پندارند
و می ترسم
همه از خواب برخیزند
و می ترسم
که چشم از خواب بردارند
نمی خواهم
ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم
بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر
که سر بر می کشد از آب
پرستوها
که با پرواز و با آواز
و ماهیها
که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم
بفهمانند بیدارند.
شب افتاده
ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان
و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها
و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای
مهربان با من
بیا ای
یاد مهتابی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر